بـاید ،
مردانگی ببــارد
از ســر ُ و روی ِ کــارهایــَـت ،
سینــه ســپـر کنی وقت بی حوصلگی هـایـَم
و مـن زنانگـیم را مــُشت کــنم
بکـوبـَــم بر هیبــت مردانگــیت
خستــه که شدم از بـه جایــی نرسیدنــم
آغـوش بــاز کنــی بــرایــم
و من جشن بگــیرم
عاشقـانه های جنجــالی
دو نفــره مان را