بسم الله الرّحمن الرّحيم
**************
من جنگ را نديدم،
و مردان جنگ را.
اما امروز عكس شهيد را ديدم كه از وراي
لحظه ها، ساعت ها، روزها و سال هاي دور و شايد هم نزديك،
با لبخندي چشم در چشم من داشت، و من از همان نگاه شرمگين شدم.
شهيد مرا مي نگريست و هر آنچه براي خودم ساخته ام را به استهزاء مي گرفت،
او رفته است اما وجودش را احساس مي كنم.
گوييا از درون همان قاب عكس درون همه چيز و همه كس در برابر چشمان او گسترده است.
من شرمنده ي نگاه دلنشين او شدم و مجذوبش...
چشمان او زيبا بود و لبخند او ....
او.... شهيد است.