برجه که سماع روح برپای شده است | وان دف چو شکر حریف آن نای شده است | |
سودای قدیم آتش افزای شده است | آن های تو کو که وقت هیهات شده است | |
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات | مانندهی حاجیان به کعبه و به عرفات | |
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر | آخر حرکات شد کلید برکات | |
برکان شکر چند مگس را غوغاست | کی کان شکر را به مگسها پرواست | |
مرغی که بر آن کوه نشست و برخاست | بنگر که بر آن کوه چه افزود و چه کاست | |
بر ما رقم خطا پرستی همه هست | بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست | |
ای دوست چو از میانه مقصود توئی | جای گله نیست چون تو هستی همه هست | |
بر من در وصل بسته میدارد دوست | دل را بعنا شکسته میدارد دوست | |
زین پس من و دلشکستگی بر در او | چون دوست دل شکسته میدارد دوست |